هوالمحبوب
تو، بیست و چند سال است که خانه نشینی... تو، بیست و چند سال است که خودت نمی توانی وضو بگیری... تو،بیست و چند سال است که نمازت را خوابیده می خوانی ... تو ، بیست و چند سال است که حتی ... تو بیست و چند سال است که... تو... سخت است نه؟ حتما دلت خیلی شکسته ، حتی از لیوان شیشه ای که از دستم افتاد و تکه تکه شد هم بیشتر،نه؟ حتما دلت خیلی شکسته ، می دانم ...نه ، شاید هم نمی دانم ... قطعا نمی دانم... حتما دلت خیلی برای رفقایت تنگ شده ... می دانی من بیشتر از شهدا شرمنده ی تو هستم... می دانی من بیشتر از اینکه به شهدا بگویم شرمنده ام باید به تو بگویم شرمنده ام... آخر میدانی آنها یک بار شهید شدند و تو روزی صد بار ...نه، هزار بار شهید می شوی... و با این همه من چه می توانم بکنم ... اینکه فقط بگویم شرمنده ام واقعا کافیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینکه فقط یک پست بلند بالا برایت بگذارم کافیست؟؟؟؟؟؟؟ هنوز نمی دانم چگونه باید به روی مادرت نگاه کنم..... هنوز نمی دانم....آیا من واقعا شرمنده ام؟؟؟؟؟؟؟
من ... واقعا شرمنده ام......................
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |